زمان تقریبی مطالعه: 8 دقیقه

بدیع الزمان میرزا تیموری

بَدیعُ‌الزَّمان میرزا تِیموری (د 920ق1514م)، از آخرین پادشان سلسلۀ تیموریان، فرزند ارشد سلطان حسین بایقرا که پس از درگذشت پدرش در 911ق/ 1506م؛ مدت کوتاهی به اتفاق برادرش مظفر حسین میرزا بر تخت پادشاهی نشست. مادر وی مهد علیابیگم (یا بیگه‌سلطان‌بیگم، ﻧﻜ : خواندمیر، 4/ 115)، دختر میرزا معزالدین سنجر از امیران تیموری (میرخواند، 7/ 240-241)، و زنی بدخوف تندزبان و عصیانگر بود. عاقبت سلطان حسین بایقرا وی را طلاق داد و او از نهایت ناتوانی و یأس بیمار گردید و در 893ق/ 1488م در هرات جان سپرد و در مدرسۀ بدیعه به خاک سپرده شد (همو، 7/ 108؛ خواندمیر، 4/ 182). 
بدیع‌الزمان ظاهراً از حوالی سال875ق/ 1470م با حکمرانی استراباد، به عرصۀ سیاست وارد شد (میرخواند، 7/ 114) و چندبار به حکومت استراباد دست یافت. گر چه تاریخ دقیق پایان دورۀ اول فرمانروایی او بر این شهر معلوم نیست، ولی به طور مسلم در 880ق/ 1475م به جای پدر در هرات حکومت داشته است (روملو، 553).
نوبت بعدی حکومت بدیع‌الزمان بر استراباد مربوط به سال 896ق/ 1491م است که خواندمیر از آن یاد کرده است. به تصریح وی بدیع‌الزمان مدتی به دادگری و عدالت حکومت می‌کرد و صدارت خود را به سیدنظام‌الدین سلطان احمد داد. در همین دوره او در 899ق به تشویق امرای آذربایجان آهنگ تسخیر آن ایالت کرد، اما کاری از پیش نبرد (خواندمیر، 4/ 198-199). بدیع‌الزمان میرزا در 902ق از استراباد به هرات رفت و به دستور پدرش حکومت بلخ و توابع آن را از آب آمویه تا مرغاب به او واگذار شد (میرخواند، 7/ 141-142).
بدیع‌الزمان پیش از بازگشت از استراباد فرزند خود ـ محمد مؤمن میرزا ـ را به حکومت آنجا گمارد (خواندمیر، 4/ 201) و انتظار داشت که پدرش حکومت وی را تنفید کند؛ اما سلطان حسین بایقرا، فرزند دیگر خود، یعنی مظفر حسین میرزا را نامزد فرمانروایی آن شهر کرد (همو، 4/ 207). بدیع‌الزمان به فرزندش دستور مقاومت داد و خود نیز به دشمنی با پدر برخاست و با امیر خسروشاه و امیرشجاع‌الدین ذوالنون بر ضد او پیمان بست. وساطت امیر علیشیر نوایی وزیر دانشمند پدرش هم که به بلخ رفته بود، تأثیری نبخشید و او بی‌کسب نتیجه‌ای به هرات بازگشت (میرخواند، 7/ 142-144؛ خواندمیر، 4/ 208).
در شعبان 902/ آوریل 1497 میانِ او و پدرش سلطان حسین در حوالی درۀ «پل چراغ» جنگ شد و کار به شکست بدیع‌الزمان انجامید و وی به قندز گریخت و در اول رمضان همان سال پسرش محمدمؤمن میرزا هم در استراباد مغلوب و دستگیر گردید (میرخواند، 7/ 144-147؛ خواندمیر، 4/ 208-210) و در قلعۀ اختیارالدین زندانی شد و سپس به تحریک مادر مظفر حسین میرزا به قتل رسید (میرخواند، 7/ 150-153؛ خواندمیر، 4/ 212-214). پس از این واقعه، بدیع‌الزمان میرزا به انتقام خون فرزند به مخالفت با پدر افزود و چند بار به اردوی اویورش برد، اما نتیجه‌ای نگرفت، تا در 25 شعبان 903 پس از شکست سختی که به او وارد آمد، فرار کرد (میرخواند، 7-161-165).
بدیع‌الزمان میرزا متعاقب این حوادث در شهر قندز پناه گرفت و باز در اندیشۀ جنگ بود تا عافبت سلطان حسین بایقرا خود به قندز رفت و فرزند را نواخت و آشتی برقرار شد (همو، 7/ 148-149؛ خواندمیر، 4/ 210-212). در اوایل سال 904ق بدیع‌الزمان از پدر فرمان حکومت بلخ را درخواست کرد، اما نتیجه‌ای نگرفت و در عوض حکومت سیستان و فراه بدو واگذار شد (میرخواند، 7/ 167-169؛ خواندمیر، 4/ 237-238). حکومت این دو شهر بدیع‌الزمان را خشنود نکرد و او با استفاده از غیبت پدر به هرات یورش برد و لشکریان هرات را شکست سختی داد، تا عاقبت سلطان حسین حکومت بلخ را از کتاب آب آمویه تا مرغاب بدو داد و نامش در خطبه‌ها ذکر گردید. بدیع‌الزمان در این منصب از عهدۀ مقابله با محمدخان شیبانی که قندهار را به تصرف درآورد بود، بر نیامد و به هرات عقب‌نشینی کرد (میرخواند، 7/ 184-185، 204-207).
محمدخان شیبانی در909ق/ 1503م بار دیگر به بلخ آمد و آنجا را محاصره کرد. سلطان حسین به یاری بدیع الزمان شتافت و خان شیبانی عقب نشست (همو، 7/ 203-213؛ خواندمیر، 4/ 293-296). حوادث دیگر زندگی بدیع‌الزمان در این دوره، جنگها و نبردهای مکرر او با امرای تیموری در شهرهای دیگر و گه‌گاه با پدر بود. وی سرانجام در جمادی‌الاول 910/ اکتبر 1504 وارد هرات شد و مورد عفو پدر قرار گرفت (میرخواند، 7/ 218، 223-226؛ خواندمیر، 4/ 300-311، 313، 318).
بدیع‌الزمان میرزا در رمضان 910 با همراهی مظفر حسین میرزا و امیرمحمد برندق به مقابله با خان شیبانی برخاست، اما جنگی رخ نداد و او با همراهانش به سمت قندرهار رفت، تا از گسترش قلمرو ظهیرالدین بابر جلوگیری کند. در آنجا هم میان آن دو صلح اتفاق افتاد و وی زمستان را در فراه به سر برد (میرخواند، 7/ 228-232؛ خواندمیر، 4/ 314). بدیع‌الزمان بار دیگر در اوایل سال 911ق خود را از بلخ به هرات رساند تا با گردآوری نیرو پورشگرانِ فرستادۀ خان شیبانی را سرکوب کند. آنگاه همراه سلطان حسین روانۀ ماوراء‌النهر گردید، اما سلطان حسین در این سفر بیمار شد و در 11 ذیحجۀ 911 درگذشت.
پس از فوت سلطان حسین گرچه شاهزادگان و امیران تیموری خواستند بدیع‌الزمان را به تنهایی جانشین پدر سازند (میرخواند، 7/ 232-239؛ خواندمیر، 4/ 314-317)، اما بعداً مقرر شد که دو برادر به اتفاق براریکۀ سلطنت تیموریان تکیه زنند. به‌این‌ترتیب، در اواخر ذیحجۀ 911 خطبۀ سلطنت در هرات به نام بدیع‌الزمان و مظفر حسین خوانده شد. بدیع‌الزمان میرزا در آغاز غیاث‌الدین جمشید را به صدرات برگزید، و مظفر حسین کسان دیگر را؛ این آغاز اختلاف در کار آن دو و منشأ سُستی سلطنت تیموریان شد (سام میرزا، 16-17؛ میرخواند، 7/ 304-307).
محمدخان شیبانی از اختلاف میان دو برار سود برد و در محرم 912/ ژوئن 1506 به خراسان یورش برد، اما شکست خود (همو، 7/ 307-313؛ خواندمیر، 4/ 365-367). چندی بعد بدیع‌الزمان با ظهیرالدین بابر بر ضد ازبکان متحد شد، اما در نبردی که در آخر ذیحجۀ 912 در حوالی بلخ میان دو گروه روی داد، شکست بر شاهزادگان تیموری افتاد و در آخرین جنگ که در محرم 913 به وقوع پیوست، هرات به تصرف محمدخان شیبانی درآمد و بدیع‌الزمان و کسانش روی به گریز نهادند (سام میرزا، همانجا؛ میرخواند، 7/ 313-327؛ خواندمیر، 4/ 369-376).
بدیع‌الزمان میرزا پس از شکست و فرار چندی در قندهار به سر برد و سپس به سمت جرجان و استراباد رفت و در آنجا نیرویی فراهم آورد تا همراه مظفر حسین میرزا به مقابلۀ شیبانی برود، اما مظفر حسین در همامن زمان درگذشت و بدیع‌الزمان که قدرت مقابله با ازبکان نداشت، به آذربایجان گریخت (میرخواند، 7/ 345-348؛ خواندمیر، 4/ 390-392؛ سام میرزا، 17).
بدیع‌الزمان میرزا در سالهای آخر عمر سرگردان بود و از آذربایجان به هند رفت و مدتی در شهر تته اقامت کرد. در 919ق/ 1513م به خراسان بازگشت و به شاه اسماعیل صفوی پیوست و همراه او به آذربایجان رفت و در شنب غازانم توطن شد. در رجب 920/ سپتامپر 1514 که سلطان سلیم عثمانی بر شاه اسماعیل غلبه کرد و مدتی در تبریز ماند. چون خواست بازگردد. بدیع‌الزمان میرزا را با خود به استانبول برد و او هم امید داشت که با یاری سلطان عثمانی تاج و تختِ از دست رفته را باز یابد؛ اما از ورود او به پایتخت عثمانیها اندکی نگذشته بود که به بیماری طاعون گرفتار شد و درگذشت (علیشیر، 316؛ میرخواند، 7/ 350-352؛ سام میرزا، همانجا).
بدیع‌الزمان چند همسر و چند فرزند داشت. یکی از زنان او خانم‌بیگم دختر سلطان ابوسعید (روملو، 560؛ خواندمیر، 4/ 167)، و همسر دیگر او دختر الغ‌بیک بود (میرخواند، 7/ 227). همچنین نام دو تن از پسرانش در منابع مذکور است: نخست محمدمؤمن میرزا که در حیات پدر به تحریک مادر مظفر حسین میرزا به هلاکت رسید و دیگر محمدزمان میرزا که گزارش کارهایش را میرخواند (7/ 352 ﺑﺒ ) به دست داده است.
صدارت بدیع‌الزمان میرزا را در دورۀ حیات پدر و در دوران پادشاهیش چند تن از جمله امیرکمال‌الدین حسن عهده‌دار بودند (همو، 7/ 254-255؛ خواندمیر، 4/ 105، 616).
بدیع‌الزمان میرزا ظاهری، آراسته و دل‌پسند و طبعی بخشنده داشت و بسیار شجاع و با جلادت بود و در میدان رزم از خود دلاوری و بی‌باکی نشان می‌داد (علیشیر، 317) و اگر سالهای زیادی را به جنگهای بی‌حاصل نگذرانده بود و اقبال با او یاری می‌کرد، می‌توانست امپراتوریِ در حال اضمحلال تیموریان را جانی نو بخشد. گذشته از اینها، بدیع‌الزمان میرزا شاهزاده‌ای هنرمند و دانشمند بود. ذوق شعرگویی و شعرشناسی داشت، چنانکه بیشتر تذکره‌نویسان آن روزگار نام او را در عداد شعرا و سرایندگان عصر آورده، و ابیاتی از وی نقل کرده‌اند (علیشیر، 127-128؛ سام میرزا، 16-17). از اشعار دلپذیر او قطعه‌ای است که در واقعۀ قتل پسرش سروده است (علیشیر، 128). بدیع‌الزمان میرزا هنرمندان و شاعران عصر خود را می‌نواخت، چنانکه هاتفی خرجردی شاعر مشهور آن روزگار به دستور او شاهنامۀ مفصل منظومی به نام تَمُرنامه به نظم در آورد (فخرالزمانی، 114-115).

مآخذ

خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب‌السیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1362ش؛ روملو، حسن، احسن التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوابی، تهران، 1349ش؛ سام میرزا صفوی، تحفۀ سامی، به کوشش رکن الدین همایونفرخ، تهران، 1347ش؛ علیشیر نوایی، مجالس النفائس، به کوشش علی‌اصغر حکمت، تهران، 1364ش؛ فخرالزمانی، عبدالنبی، تذکرۀ میخانه، به کوشش احمد گلچین معانی، تهران، 1340ش؛ میرخواند، محمد، روضة‌الصفا، تهران، 1339ش.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.